بایگانی
همهٔ نوشتههای ماهِ مِی 2012
سخن و عمل فرزاد معلم، بە عنوان یک فعال مدنی کرد چگونە تاثیر گزار و همگیر شد؟
امروز ١٩ اردیبهشت مصادف با سالگرد اعدام فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامی است.
خاطرە تلخ ان سحرگاە را از یاد نمی توان برد. خبر بسیار غم انگیز بود، در یک قلم ٥ زندانی عقیدتی و سیاسی تنها بخاطر مخالفت با سیاست حاکمان بدار آویختە شدند. بعضها شکستە بود و دلها فشردە میشد. صحنەهای تیرباران را بچشم خود دیدە و لمس کردە بودم اما هرگز تجربە طناب دار را نداشتە و جز در تصاویر و فیلمها ندیدەام(اولین تصویر طناب دار را از اعدام پدر بزرگم و اعدام قاضی محمد دیدە بودم). صحنە بالارفتن از کرسی و چهارپایە اعدام را بارها در ذهنم مرور کردە بودم. در سالهای اخیر بارها بە جای عاطفە آن دخترک نازنین ١٥-١٦ سالە از آن سکو کە در فیلمش می بینیم بالا رفتە بودم بدون اینکە کسی مرا کمک کند یا دست بە جایی بگیرم. اما تصور بالا رفتن فرزاد را از آن کرسی هرگز نمی کردم. هرگز بە خود اجازە آنرا ندادە و شهامت این تصور را نداشتم. اما آن سحرگاە شوم در ١٩ اردیبهشت کە یکجا شیرین، فرهاد، علی و مهدی را همراه با آن جاودانە قهرمان استقامت و شجاعت، همراە معلم فرزاد بدار آویختند و همە امیدها برای زندە نگاه داشتن فرزاد و نجاتش از چنگال ضحاک در یک آن نابود و نیست شد، از ان لحظە ببعد توانستم اعدام فرزاد را در ذهنم تصویر کنم. بالارفتن بجای فرزاد و لگد زدن بە کرسی را می توانستم، حتی اگر آنگونە هم نباشد براحتی تصور کنم، می توانستم شیرینی دادن فرزاد را هم براحتی تصور کنم اما هنوز هم تجسم طناب گرە خوردە بر گردن و صحنە سر، بردار فرزاد بیش از هر اعدامی آزارم می دهد… به خواندن ادامه دهید
کامبیز غفوری / رادیو کوچه
هفته معلم در ایران بهپایان میرسد و جملات کلیشهای که معمولن طی روزهای دوازدهم تا هجدهم اردیبهشت در مقام قدردانی و تجلیل به آموزگاران گفته میشوند، تا سال دیگر در پستوها خاک خواهند خورد. از نیم قرن پیش در چنین روزهایی که گلولهای سربی بر پیشانی آموزگاری به نام «ابوالحسن خانعلی» نشست و سنگفرش بهارستان را خونین کرد تا دو سال پیش که معلمی دیگر به نام «فرزاد کمانگر» سربهدار شد و جامعه فرهنگیان ایران را سیاهپوش کرد، این صنف که ستون بنیادین انتقال علم و فرهنگ و ادب به نسل بعد در هر جامعهای بهشمار میرود، روز خوش به خود ندیدهاست.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید: دانلود فایل صوتی به خواندن ادامه دهید
بە نقل از فیس بوک پردیس درخشندە:
برای معلم چشم روشنی که رفت و بازنگشت چه خیالی بود بازگشت تو که نرفته بودی که بیایی، این رفتنها و بازنگشتن ها چیزی نیست که آدم بتواند تصور کند، باور کند یا بپذرید اما یک جایی از یک روزی آدم میفهمد داستان از اول چه بوده، که میدانستی که بازگشتی در کار نیست، میفهمد چرا یکی مثل تو نباید بازگردد اصلا چرا باید برود، الان جایی ست که فهمیده ام که دیگر بازنمیگردی که بازنگشتنت یعنی چه؛ قبلا که نمیدانستم که بازنمیگردی دلتنگی معنای دیگری داشت، یک حدی داشت؛ ادم حساب میکرد فلان روز فلان ساعت دیگر تمام میشود… مثلا ادم یک روز دلتنگ است یا یک ماه یک بهار یک تابستان یک سال… بعد میگوید آخیش تمام شد، ولی روزی مثل امروز آدم میفهمد که این دلتنگی دیگر تمام شدنی نیست، همیشه هست هر شب هر روز هر ساعت هر دقیقه، و این دلتنگی روزها و هفته ها بزرگ و بزرگتر می شود. یکجایی آدم نگاه میکند میبیند همهی وجودش شده دلتنگی، یعنی جای آن بازنگشتن را دلتنگی گرفته است، میدانی واقعا اینطور نیست که آدم خودش بداند. یعنی همین طور که دلتنگ است، عادت می کند آنقدر که دلتنگی بخشی از زندگی عادیاش می شود، یعنی راه که میرود دلتنگ است، غذا که میخورد، کتاب که میخواند، مهمانی که میرود، سفر که میرود… به خواندن ادامه دهید
١٣٩١ اردیبهشت ۱۹
اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
امروز دو سال از زمان اعدام مظلومانهی «فرزاد کمانگر» و چهار تن دیگر از مخالفان جمهوریاسلامی میگذرد. در محکومیت این حرکت غیرانسانی نظام جمهوری اسلامی حرف و حدیث بسیاری گفته شده اما به گمان من همیشه یک بخش از ماجرا نادیده گرفته شده و آن نقش برخوردهای حزبی، گروهی و جناحی اصلاحطلبان و اپوزیسیون خارج از کشور در بروز چنین فجایعی است. برخورد جناحی و منفعتطلبانهی اپوزیسیون ایرانی با موضوع حقوقبشر چیز تازهای نیست و ریشهها و سوابقی طولانی در تاریخ کشور ما دارد اما این حقیقت تلخ پس از اعتراضات خیابانی سال 88 بروز و نمود بیشتری پیدا کرد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید: دانلود فایل صوتی به خواندن ادامه دهید
روز ۱۹ اردبیهشت ماه سال ۸۹، معلم زندانی کُرد، فرزاد کمانگر به همراه چهار زندانی سیاسی دیگر به نامهای شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان در زندان اوین، بدون اطلاع وکیل و خانواده اعدام شدند. اعدام این ۵ زندانی سیاسی اعتراضات گسترده داخلی و بین المللی را به همراه داشت. برخی از شهروندان مناطق کردنشین در روز ۲۳ اردیبشت ماه ( سال ۸۹ ) به نشانه ی اعتراض به این اعدامها در اقدام به اعتصاب گسترده کردند. همزمان با دومین سالگرد اعدام این معلم، رسول بداقی معلم زندانی در زندان رجایی شهر به مناسبت دومین سالگرد اعدام همکاری خویش نامه یی را نوشته است که از طریق یکی از فعالین حقوق بشری برای انتشار در اختیار کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران قرار گرفته است.
رسول بداقی در دهم شهریور ماه ۸۸ پس از احضار به اداره آموزش و پرورش اسلامشهر بازداشت و پس از آن در دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی صلواتی و به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «تبانی و تجمع به قصد برهم زدن امنیت ملی» به شش سال حبس تعزیری و پنج سال محرومیت از فعالیتهای اجتماعی محکوم شد. این نامه در زیر می آید:
فرزاد عزیز تو نه امپریالیست بودی نه صهونیست تو نه بمب سه هزار میلیار تومانی بودی و نه آتش فروز هشت سال ویرانی تو نه صادر کننده دستور کشتار دانشجویان بی گناه بودی و نه سرمایهی هفت نسل از مرم ایران را صرف تروریستهای بین المللی کردی بودی. تو نه دستور کشتار کارگران گرسنه را صادر کرده بودی و نه در سیاهچالهای بی نام و نشانت بی گناهان را برای اعترافات ساختگی زیر باتوم، شوکر و شلاق غرق خون کرده بودی.. تو نه دستور کشتار مردم آزادیخواه قزوین و تهران و مشهد و شیراز و اسلامشهر و تبریز و اهواز و کردستان را صادر کرده بودی و نه از حیله مستمری کمیته امداد به عنوان افساری برای کشاندن مردم بی نوا به پای صندوقهای رای سود برده بودی فرزاد دلسوز تو نه دهها زن صیغهایی داشتی و نه با انفاق و خمس و زکات و خیرات زحمت کشان در رفاه مطلق از زندگی کام گرفته بودی تو نه با دسترنج دیگران زندگی اشرافی داشتی و نه با چماق دین بر سر و صورت فرهنگیان نحیف و فرهیخته کوبیده بودی فرزاد دلاور تو نه به طمع بهشت، هوری و شراب کوثر، که فقط برای عشق و انسانیت و تنها به گواهی گچ و تخته سیاه مدرسهات لبخندهای راستینت را به قلب کوکان روستایت ارزانی میداشتی. تو هرگز نمازت رو برای گدایی محبت و احترام و دوربینهای تلوزیون نفروختی فرزاد نیکوکار تو یک معلم ساده دل روستایی راستگو بودی که درآمد اندکت را صرف همنوعان زحمت کش میکردی و با حقوق اندک خویش برای دانش آموزان بینوای روستا پاپوش میخریدی تا پرواز آنها به دنیا شادیهای کودکانه به تماشا بنشینی تو درآمدت را پنهانی لای کتابهای الفبای شاگردانت میگذاشتی که با آن قلب کوچکشان را شاد کنی و جوانمردی و گذشت را در اندیشه نوشکفته آنان زنده نگه داری تو شکمهای گرسنه آنان را دور از چشم نیرنگ سازان سیر میکردی و دلهای تشنه محبت را لبریز لبحندهای آسمانی مینمودی تا مبادا دست محبت به سوی سوداگران قدرت دراز کنند و از آنان بردگانی حلقه به گوش بسازند. حقا که اندیشه بزرگ تو در زندگی کوچک دنیا پرستان نمیگنجید. فرزاد ای آموزگار مهربانی و اخلاق، امروز که این نامه را به یاد تو می نویسم در کنج سلول ۶ سالن ۱۲ زندان رجایی شهر با روح پاکت خلوت کردهام و سرگرم عشق بازی با دل آسمانیت شدهام من هم سالهاست اشکهایم را به یاد تو و هماندیشان تو بر پهنای کاغذ هدیه میکنم تا اینگونه از رنج وجدان خویش به اتهام ناآگاهی و دودرزی و ترسویی راهی یابم.
سید ابراهیم نبوی:
وقتی که ظلم از حد می گذرد، دیگر جایی برای ترسیدن نمی ماند. و تو نمی توانی بفهمی وقتی که بغض مردمان می ترکد، چه توفانی در انتظار توست. ای کاش می دانستی که خشم، وقتی که با مظلومیت همدست می شوند، چه قدرتی پیدا می کنند. ای کاش می فهمیدی که نباید آن چشمها را به تاق آسمان بدوزی، ای کاش می گذاشتی که بغض شهر فوران نزند، ای کاش می فهمیدی که مردم چقدر کلمه بزرگی است، ای کاش می توانستی بدانی که چشمهای معصوم فرزاد وقتی به ظلم بسته می شود، هزاران چشم را باز می کند. بیدار می کند.
شب بیدارشان کردید. آه که چه موجودات قدرتمندی هستید، شجاعت تان را در هزار کتاب خواهند سرود. دست هایشان را بستید، چه قدرتمند مردمانی بودید. آنان را در تاریک و روشن سحر به مقتل بردید و با شجاعت تمام که ویژه شماست، به دار آویختید. قصه تان را خواهند نوشت، خواهم نوشت. ما برای نوشتن قصه شما رنج ها کشیده ایم. قصه مان را خواهیم نوشت، و شهر خواهد شنید داستان چشمهایی که بسته شدند، تا چشمانی باز شوند.
سوسن محمدخانی غیاثوند
فرزاد کمانگر، معلم کوردی که تا آخرین لحظات حیاتش بر بی گناهی خود و رد اتهاماتش اصرار ورزید در صبح گاه روز 19 اردیبهشت سال 1389 به همراه 4 زندانی دیگر از جمله سه کرد به صورت مخفیانه توسط حکومت ایران در زندان اوین اعدام گردید.
اعدام فرزاد کمانگر و همراهانش موجی از اعتراض را به دنبال داشت. در پی اعلام خبر اعدامهای مخفیانه 19 اردیبهشت ماه، توده های مختلف مردم سعی کردند به صورت گروهی و انفرادی با صدور بیانیه و نوشتن مقاله و یادداشت، خشم و انزجار خود را از این حرکت ضد بشری نشان بدهند و آن را محکوم نمایند. رهبران جنبش سبز با صدور بیانیه نه به خود اعدامها که به روند دادرسی و نحوه ی اجرای احکام اعتراض کردند. مردم برخی شهرهای کردستان در اعتراض به اعدامهای 19 اردیبهشت دست به اعتصاب زدند. این اعتصاب اگر چه به دیگر نقاط ایران کشیده نشد اما موج اعتراضها به اعدامهای 19 اردیبهشت، مرزهای ایران را درنوردید و به خارج از کشور نیز رسید. در آلمان و فرانسه تجمعات اعتراض آمیز توسط ایرانیهای مقیم این دو کشور برگزار شد. بخش بین الملل اتحادیه معلمین آلمان
نیز با صدور بیانیه ای، اعدام فرزاد کمانگر معلم کورد ایرانی را شدیداً محکوم کرد. کنفدراسیون جهانی سندیکایی (ITUC) هم طی نامه ای به دولت ای
ران خواستار پایان دادن به سرکوب های فزاینده علیه سندیکاها و نقض حقوق بشر علیه اعضای سندیکاها شد.
کمیته هماهنگی 19 اردیبهشت در اولین سالگرد اعدام فرزادکمانگر از اعلام روز 19 اردیبهشت به عنوان «روز معلم آزاده» توسط جمع گسترده ای از فعالان سیاسی و حقوق بشری برجسته خبر داد.
همچنین بخش فارسی رادیو فرانسه در سال گذشته میلادی گزارش داد: شیرین عبادی، یکی از بنیانگذاران کانون مدافعان حقوق بشر و برندۀ جایزۀ نوبل صلح، با صدور بیانیه ای به مناسبت نخستین سالگرد اعدام فرزاد کمانگر، آموزگار کرد، – روز اعدام او- نوزدهم اردیبهشت را «روز معلم آزاده» اعلام کرد.
درمیان زندانیان کرد بی شک فرزادکمانگر بیشترین توجه را به خود معطوف نمود. فرزاد کمانگر و نامه هایش بهانه ی گفتگویی شد با نارین محمدی، روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و شاعر کرد که در ذیل می توانید آن را بخوانید: به خواندن ادامه دهید
٢١ اردیبهشت ١٣٨٩ پارک شاندر، هولیر(اربیل) اقلیم کردستان:
نامگذاری روز 19 اردیبهشت بە عنوان روز معلم موضوعی است کە از 3 سال قبل و همزمان با اعدام معلم کورد، فرزاد کمانگر مطرح شدە است و پرسشها و چراهای گوناگونی در این مورد پیش کشیدە شدە است کە در واقع بر ارائەی دلایلی موجە جهت اعلام این روز بە نام فرزاد کمانگر تاکید دارند. از جهتی دیگر بسیارند کسانی کە تنها از سر عاطفە و کمترهمراه با تحلیل جوانب بر خواستەی خود پا فشاری میکنند، در هر حال این مطلب سعی دارد با اشارە بە ابعادی از نمودهای فرزاد کمانگر این موضوع را مورد بحث قرار دهد، اما قبل از هر چیز لازم میداند کە اشارەای کوتاه بە مفهوم معلم و همچنین اهمیت نامگذاری یکی از روزهای سال بە نام معلم و سر انجام تغییر این روز در چنین مقطعی از تاریخ سیاسی ایران داشتە باشم.
معلم اشارە بە کسی دارد کە تعلیم را پیشە کردە است و دانستەهای خود را از هر منبعی کە باشد در اختیار دیگران قرار میدهد و با این کار وجود خود را کە بخش اعظمش از ذهن و اندیشە و باورهایش تشکیل میشود بە اشتراک میگذارد، اشتراکی یک طرفە کە بسیار کمتر از آنکە میبخشد میگیرد. در بیشتر فرهنگها معلم از جایگاه والایی در اجتماع برخوردار است و شکی نیست کە این جایگاه تنها بە خاطر بخشندگی وی در دانش است. از طرفی دیگر چون در نظام آموزشی مدرن «تعلیم» بە همراه «تربیت» در مراکز آموزشی و مدارس ارائە میشود پس عملا وظیفەی «تربیت» نظاممند نیز بە عهدەی معلم میباشد و اینجاست کە بەغیر از بعد آموزشی و ارتقای دانش افراد اجتماع، بعد تربیتی و ارتقای جوانب انسانی افراد نیز بر دوش معلم میباشد، پس در اینجاست کە دلیل جایگاه والای معلم در فرهنگهای مختلف روشن میشود، چە بسا معلمی کە این بار سنگین را مشتاقانە بە دوش کشیدە باشد. به خواندن ادامه دهید